یادمه از بچگی از اسمم خیلی خوشم نمیومد. نمیدونم چرا ولی به نظرم اسم «امیر» نسبت به اسم فعلی که دارم جذاب تر بود تو اون زمان. میدونی شاید جالب باشه ولی هر کسی که اسمش امیر بود و من میشناختمش، آدم به اصطلاح شاخی برای من تداعی شده بود!
بزرگتر شدم و تا به این دو سال اخیر از عمرم تا حالا خیلی کسی من رو به اسم صدا نکرده بود! شاید چون خیلی آدم اجتماعی نیستم و با هیچکسی چه تو دنیای مجازی یا چه تو دنیای حقیقی معاشرت نداشتم.
اما تو این دو سال تو دنیای مجازی بیشتر حضور داشتم و طبیعتا دوستان بیشتری رو هم پیدا کردم.
همه آدمها تلاش میکنن که کسی رو که باهاش وارد رابطه شدن رو به هیچ قیمتی از دست ندن.
هیچکسی حاضر نیست مقدمات دور شدن عشق زندگیاش رو فراهم کنه و بعد در آتش دلتنگی خود بسوزه!
بعد از تموم شدن دوره مهدکوک، لباسی مثل لباس فارغ التحصیلهای دانشگاه تنم کردند و آماده عکس گرفتن شده بودم!
مقاله آشنایی با اکسسمیدونی از این همه بدبختی چجوری خلاص میشیم
یه شب یه شام درست حسابی بپزی بخوریم
بعد سر فرصت همه درزای درو پنجره رو ببندیم
یکیمون شیر گازو باز کنه
بریم بخوابیم…
صب نشده همه دردسرامون پریده
آدم بمیره بهتر از اینه که خل باشه ولی فک کنه سالمه...
یادش بخیر چند سال پیش، همیشه بعد از تموم شدن فیلمهای تلویزیون وقتی که دیگه معمولا خوردن شاممون هم به پایان میرسید، تو همون وضعیت که داشتیم سفره رو جمع میکردیم نگاهمون به پایان تیتراژ فیلم میافتاد و عبارت «با تشکر از خانواده رجبی» رو میدیدم!!!
مقاله آشنایی با اکسستعداد صفحات : 1